پناهگاهها؛ دوگانهی بهرهبرداری و حفاظت از کوهستان
چند مطالعهی موردی
عباس محمدی
(رییس هیات مدیرهی انجمن کوهنوردان ایران )
این مقاله در سال 1388 نوشته شده است.
چکیده
غالبا تصور این است که پناهگاهها، به پیشرفت کوهنوردی کمک میکنند. باید دید که
برداشت ما از «پیشرفت» چیست؛ اگر به ورزش «کوهنوزردی» نظر داشته باشیم،
این فعالیت اساسا در پی یافتن مسیرهای صعود هرچه وحشی تر و دست نیافتنیتر
در کوهها است و به این دلیل، ساختن پناهگاه که سبب ساده شدن پارهای مشکلات فنی
مسیر میشود با روح آن بیگانه است. اما اگر «کوهپیمایی» مورد نظرمان باشد که عبارت
است از پیادهروی در مسیرهای کوهپایهای، در این صورت ساختن پناهگاه در ارتفاعات
و بهویژه در نقطههای دور از دسترس، موجب جلب عدهی زیادی افراد نا آشنا با فن
کوهنوردی به نقاط بالقوه خطرناک و همچنین موجب استفادهی خارج از «ظرفیت برد»
کوهستانهای بلند میشود. مطالعهی موردی چند پناهگاه ساخته شدن در ایران، نشان
میدهد که این سازهها تقریباً به هیچیک از هدفهای اعلامشدهی خود نرسیدهاند و به
علاوه موجب تخریب و آلودگی محیط اطراف خود شدهاند.
سیوسه سال است که رفتن به کوه و موضوعات مربوط به آن، مهمترین دلمشغولی من بوده و تقریباً تمامی اوقات فراغت مرا به خود اختصاص داده است. در این دورهی طولانی ، مهمترین رویدادهای کوهنوردی ایران را پیگیری کرده ام، با بسیاری از بزرگان کوهنوردی ایران نشست و برخاست داشتهام و انبوهی از گزارشهای آنان و دیگر کوهنوردان کشور را خواندهام. همچنین سیری نه سرسری در نوشتههای کوهنوردان بزرگ جهان داشتهام. با این شناخت، به جدّ ادعا میکنم که نخستین و مهمترین انگیزهی کوهروی، حتی فنیترین و ورزشیترین شکلهای آن، دوست داشتن طبیعت است. اما این را نیز دریافتهام که در این حیطه همچون دیگر عرصههای عشق و زندگی، صرف دوست داشتن نمیتواند راه رستگاری را برای عاشق، و چشمانداز خشنودی و سلامت را برای معشوق فراهم سازد. واقعیت این است که آدمیان از رهگذر عشق سلطهجویانه، ستمهای بیشمار بر معشوق خویش (در این جا: طبیعت) روا داشته اند. مورسو، قهرمان داستان «بیگانه»ی آلبر کامو در دادگاه به قاضی میگوید که چه بسیار کسان که خواستهاند آن که دوستاش دارند، بمیرد!
در مورد پناهگاهها، همچون بسیاری مسایل اجتماعی دیگر – به دلایل نهچندان روشن – پندارهایی در ذهن ما جای گرفته است که با شنیدن عنوان مساله، بلافاصله مجموعهای از پیشداوریها و تصویرسازیها در نظرمان میآید. پناهگاهها، در ذهن سادهساز و مدلولساز ما نشانههایی هستند دال بر امنیت و آسایش کوهنوردان، و رونق کوهنوردی. اما، لازم است که گاه ذهن خود را پالایش کنیم و بی آن که سوگیریهای ناشی از شنیدهها و تنبلی فکری را در استنتاجهای خود وارد کنیم، داوری دوبارهای درمورد این سازهها داشته باشیم .
در زیر میکوشیم که با بررسی چند پناهگاه، دیدگاه دیگری را ارایه دهیم.
پناهگاههای قلهی توچال
در سال 1344 نخستین پناهگاه بر روی قلهی توچال به دست سازمان کوه نوردی سندیکای کارگران فلزکار و مکانیک ، با روی هم چیدن تکه سنگ هایی که از دور و بر قله گردآوری شد ( و مصرف اندکی ملاط سیمان ) ساخته شد . سازندگان اصلی این جان پناه کوچک ، اسکندر صادقی نژاد ، جلیل انفرادی ، ناصر گارسچی و محمد ولایتی بودند (1) . قابل توجه است که دو نفر نخست ، در درگیری های چریکی پیش از انقلاب ، و ناصر گارسچی هم در درگیری های آستانهی انقلاب کشته شدند . این نکته را از این جهت یادآوری می کنم که انگیزهی ساخت این گونه پناهگاه ها ، در آن دوره نوعی تمرین کار سخت و گروهی و « خود سازی انقلابی » بود که بیشتر به دست گروه های سیاسی انجام می شد . نمونه های دیگر از این دسته پناهگاه ها ، پناهگاه شروین در پای دیوارهی بندیخچال و پناهگاه تخت فریدون روی یال شمال شرقی دماوند است .
پناهگاه بعدی توچال ، پناهگاه گرد و فلزی « اردلان » است که در سال 1348 آماده شد . در دههی 60 یک پناهگاه فلزی دیگر توسط فدراسیون کوه نوردی در نزدیکی پناهگاه اردلان ساخته شد . این پناهگاه در در سال 1380 جمع شد تا « پناهگاهی دو طبقه با زیربنای 160 مترمربع ، از محل دو میلیارد ریال تسهیلات رفاهی شهرداری تهران » (2) ساخته شود . چون قرار بود که جان پناه کارگر هم تخریب شود ، عدهی قابل توجهی از کوه نوردان ، همچنین مدیریت مجلهی کوه ، و انجمن کوه نوردان ایران با تجمع روی قلهیا انتشار بیانیه و دادن نامه به شهرداری اعلام داشتند که جان پناه کارگر جزو یادمان های کوه نوردی کشور است و نباید خراب شود . در پی این ماجرا ، با آن که پی ریزی پناهگاه جدید انجام شد ، اما ادامهی کار متوقف گردید . در آذر ماه 1387 خبر رسید که فرد یا افرادی قول پرداخت مبلغی را ( بهیک روایت ، 200 میلیون تومان ، از الویری ، شهردار سال 80 تهران ) گرفته اند تا پناهگاه دو طبقه را روی قله بسازند . « واحد کوهستان » شهرداری منطقهی یک تهران ، از چند انجمن مدافع محیط های کوهستانی ، چند باشگاه کوه نوردی ، فدراسیون کوه نوردی ، و شخص پی گیر ساخت پناهگاه دعوت کرد تا در این مورد نظر بدهند . بیشتر افراد حاضر در آن جلسه ( 17/9/87 ) با ساخت پناهگاه مخالف بودند ، و شهرداری منطقهی یک هم موضوع را به شهردار تهران اطلاع داد تا از این کار جلوگیری شود . لازم به ذکر است که فرد مدافع ساخت ، با حالتی طلبکارانه می گفت که من و دوستان ام هر هفته به توچال می رویم ، با پول خودمان میله هایی در مسیر قله نصب کرده ایم و احساس می کنیم که پناهگاه جدید ضروری است . او در میانه های گفتگو جلسه را به حالتی شبیه به اعتراض ترک کرد .
من ، نخستین بار در سال 1355 به قلهی توچال رفتم ؛ در آن زمان دور و بر قله را آکنده از قوطی های خالی کنسرو و انبوهی زباله های دیگر یافتم . در آن روز ، از دیدن این منظره بسیار متاثر شدم و با آن که هیچ جمع بندی ذهنی در مخالفت با پناهگاه های کوه نوردی نداشتم ، آن را چیز زایدی یافتم ، چرا که اولا تمام طلق های شیشه ای اطراف آن شکسته بود و در ثانی ، نیازی به وجود آن احساس نمی شد . پس از آن نیز بارها به این قله رفته ام ، هربار که پا به درون پناهگاه گذاشته ام ، فقط به این دلیل بوده است که پناهگاه آن جا بوده (!) و خوب ، طبیعی بوده که به درون آن سرک بکشیم . به عبارت دیگر ، این پناهگاه هیچ کمکی به کوه نوردی ما نکرده است و از قضا یک بار سبب گم شدن ما هم شده و آن در اواسط خرداد سال 1372بود که پس از حرکت از پناهگاه به سوی ایستگاه هفت تله کابین ، در هوای مه آلود نتوانستیم راه را بیابیم و گروه 6-5 نفره مان حدود سه ساعت سرگردان بود تا آن که دو نفر را دیدیم که از سوی ایستگاه هفت می آمدند و توانستیم در ردپای آنان خود را به ایستگاه برسانیم . کسان بسیاری به تصور این که روی قله پناهگاه هست ( و بنابراین مشکلی نیست )، با تجهیزات نامناسب و آمادگی ناکافی ، در این مسیر کوه پیمایی می کنند . به همین علت ، گم شدن ها وحادثه ها و مرگ و میرهای به نسبت زیادی را در حوالی قلهی توچال یا در راه رسیدن به آن شاهد بوده ایم (3) .
در 15-10 سال گذشته ، با کار کم و بیش پیوستهی طرفداران محیط کوهستان و اجرای برنامه های بی شمار پاک سازی ، ریخت و پاش زباله در اطراف قله کم تر شده و شاید بتوان گفت که مجموع زباله های رها شده در آن جا ، کم تر از آن چیزی است که من در سال 1355 دیدم . اما ، به هرحال دور و بر این قله آلوده است و جز این ، فرسایش خاک – ناشی از رفت و آمد بسیار – و آسیب رسانی به پوشش گیاهی به دلیل چیدن سبزی و … شدید است . وجود پناهگاه ، گذشته از آن که شمار زیادی « غیر کوه نورد » را به نقاط مرتفع می کشاند و از این رو ، حادثه و آلودگی محیط زیست را افزایش می دهد ، بلکه همچنین این ذهنیت را دامن می زند که متولی خاصی برای نظافت وجود دارد و می توان زباله ها را در گوشه ای گذاشت تا « مسوول » مربوطه آن را ببرد !
پناهگاه سازی روی قلهی توچال ، نمونه ای است از یک « ژانر» کاری در کوهستان که می توان در آن نشانگان بیماری های چندی را دید :
1- اقدام به ساخت و ساز یا دست کاری در طبیعت ، بدون گرفتن اجازه از مرجع مسوول مدیریت کوهستان . در ایران ، هر محیط کوهستانی که مالک یا صاحب حق خصوصی نداشته باشد ، اگر جزو منطقه های چهارگانهی حفاظت شده ( زیر مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست ) نباشد ، زیر مدیریت سازمان جنگل ها و مراتع است . اما ، از آن جا که این مدیریت قوی نیست و نیز به دلیل آن که ضرورت حفاظت عرصه های مرتعی و ممنوعیت دخالت مخرب یا سخت و ساز در آن ها تفهیم همگانی نشده و در نظر مردم هم این اموال عمومی « مال بی صاحب » فرض می شود ، هر کس که اراده کند می تواند در گوشه ای از کوهستان پناهگاهیا چیزی شبیه به آن بسازد .
2- دستگاه های دولتی و اشخاص غیردولتی ، هر دو به ساخت و ساز بی مجوز اقدام می کنند و سازمان مسوول حفاظت هم معمولا پس از شروع پروژه کوتاه می آید !
3- هر شخصی می تواند کاری را که به تصور خودش مفید و عام المنفعه است ، انجام دهد و در این مورد معمولا نیازی نمی بیند که نظر دیگران را بخواهد ( کار واحد کوهستان شهرداری منطقهی یک در 17/9/87 استثنایی بر این مورد و در خور تقدیر است ) .
4- دستگاه دولتی مسوول ورزش کوه نوردی ، بی آن که بررسی کند که آیا ساخت پناهگاه واقعا در پیشرفت ورزش کوه نوردی ( و نه کوه گردی که جزو حوزه های مسوولیت آن فدراسیون نیست ) تاثیر دارد ، طی چند دهه با صرف بخش قابل توجهی از بودجهی خود ، به این کار اقدام کرده است .
5- ساخت و ساز پناهگاه ، مانند دیگر موارد ساخت و ساز ، پروژهی جذابی برای ارایهی آمار و اظهار این که « ما کار کرده ایم » در سمت دولتی ها است . همچنین ، جاذبهی مطلوبی برای پروژه بگیران و جویندگان منافع مالی دارد ؛ رویارویی جمعی از دوستداران طبیعت وحشی که معمولا قدرت مالی زیادی هم ندارند ، با این جریان بسیار دشوار است .
6- ملزم ساختن کارخانه ها و شرکت های بزرگ و سازمان های دولتی به صرف درصدی از درآمد به امر ورزش ، در شرایط نبود مدیریت درست در این حوزه ، به اجرای طرح های خودنمایانه می انجامد . گویا بخشی از هزینهی ساخت پناهگاه اردلان را شرکت ماشین سازی ایران پرداخت ( برای پناهگاه های سرچال و جنوبی دماوند شرکت نفت هزینه کرد ؛ پناهگاه دارآباد را شهرداری منطقهی یک تهران ساخت ؛ جان پناه لجور را ماشین سازی اراک ساخته ؛ بخشی از هزینهی پناهگاه آوالان را استانداری کردستان داده ؛ و … ) (4) .
7) بی اعتنایی به مقررات حفاظتی ؛ پیش از انقلاب ، ساخت و ساز در ارتفاع 1400متر ممنوع بوده و دلیل آن خطر زلزله و سیل ، همچنین مشکلات رساندن آب به ارتفاع و … بوده است. اکنون، سال ها است که در منطقهی یک تهران از 1800 متر به بالا ساخت و ساز ممنوع است و در منطقه های دیگر، از 1600 و 1400 متر. با این حال، در بلندترین نقطهی مشرف به شهر ( توچال : 3963 متر ) ساختمان ساخته می شود یا عده ای به دنبال آن می روند . به علاوه، از سال 1374 تمامی دامنه های شمال تهران، مشمول طرح قرق ( جلوگیری از چرای دام ) است که این خود ( اگرچه اجرا هم نمی شود ) نشان از اهمیت حفظ پوشش گیاهی آن دارد.
پناهگاههای منطقهی علمکوه
داستان ساخته شدن و نابود شدن پناهگاه علمچال، داستان بیفایده بودن پناهگاههای کوهنوردی و بیتأثیر بودن آنها در سیر کوهنوردی است. این پناهگاه در سال 1365 در ارتفاع تقریبی 4200متر، بهدست فدراسیون کوهنوردی ساخته شد. یکی دو سال پس از ساخت، به علت اشکالات فنی، شکافهایی در سکّوی پناهگاه پدیدآمد و این سکّو به طرف خارج شیب پیدا کرد. در سال 1368، سکّوی پناهگاه به کلی از دیوارهی پناهگاه جدا شد و شیب آن چنان زیاد شد که در عمل، غیرقابل استفاده شد. در همین سال، دیوارهای پناهگاه نیز ترکهای عمودی برداشتند، بهگونهای که برای جلوگیری از نفوذ باد و برف، در این شکافها اسفنج قرار داده شد.
روند رو به خرابی پناهگاه علمچال به سرعت پیش رفت و گویی یک نیروی عظیم، از زیر به وسط پناهگاه فشار آورد و آن را دو شقّه کرد. در تابستان 1374 فدراسیون برای جلوگیری از بروز حادثه، سقف پناهگاه را برداشت تا کسی از آن استفاده نکند. از آن سال تاکنون، علمچال پناهگاه ندارد، اما نگاهی به برنامههای کوهنوردی اجرا شده در منطقه، حاکی از آن است که پناهگاه علمچال نقشی در کم یا زیاد کردن تعداد کوه نوردانی که به منطقه میآیند، و نیز در کیفیت برنامهها نداشته است. در مورد تعداد کوهنوردان ، به طور قطع میتوان گفت که در چند سال اخیر شمار کسانی که به علمچال میروند، در مقایسه با چند سالی که این منطقه پناهگاه داشت، بیشتر شده است؛ آماری در دسترس نداریم، اما تا آن جا که حافظه یاری می کند و می توان به شکل تقریبی برآورد کرد، در طول ماههای تیر ومرداد منطقه بسیار شلوغتر از پیش شده است که این به علت افزایش جمعیت و همگانی شدن کوه نوردی است. (میتوان با مراجعه به دفتر یادبود قرارگاه رودبارک، برآورد دقیقتری کرد.) حتی در زمستان هم تعداد مراجعه کنندگان به علمچال بیشتر شده است، و برای مثال میتوان به برنامهی «صعود سراسری» فدراسیون در بهمن ماه 1380 اشاره کرد که در آن حدود 130 نفر به علمچال رفتند. این تعداد که شاید بیش از مجموع کسانی باشد که پیش از آن در زمستان به منطقه رفته بودند، در چادر و غار برفی روزهای بسیاری را گذراندند و هیچ مشکلی هم پیش نیامد. به همین ترتیب، در این سالها در هر تابستان انبوهی از کوهنوردان و دیوارهنوردان در علمچال چادر میزنند (گاه در یک روز میتوان بیش از 50 چادر را شمرد) و احساس کمبودی هم نمیکنند.
حتی در آن سالها که علمچال پناهگاه داشت، فقط بخش کوچکی از کسانی که به این نقطه میرسیدند، میتوانستند از فضای داخل آن استفاده کنند، و بیشتر کوهنوردان (در فصل پرصعود) مجبور بودند در بیرون چادر بزنند. به عبارت دیگر، پناهگاه علمچال نه نیاز همه و نه حتی نیاز اکثریت کوهنوردانی که به آنجا میرفتند، را برآورده میکرد.
از نظر کیفیت برنامههای اجرا شده در علمچال و بالاتر نیز نمیتوان هیچ رابطهی معناداری میان وجود پناهگاه و کیفیت برتر پیداکرد(بگذریم که صِرفِ وجود پناهگاه – بهعنوان تجهیزات از پیش گذاشته شده- کیفیت کار را پایین میآورد). شاهد این ادعا آنکه در سالهای پیش از ساخته شدن پناهگاهها ، مسیرهای معروف هاریرست، فرانسویها، لهستانیها، آرش، و… بازشده بود؛ نخستین صعودهای زمستانی قله از مسیر سیاهسنگ(1364) و نخستین صعودهای زمستانی گُرده توسط ایرانیها(1363) و نخستین تلاشها برای صعود زمستانی دیواره(1355و1362و1364) انجام شده بود. در سالهای پس از خراب شدن پناهگاه
نیز کارهای با ارزشی در منطقه انجام شد: نخستین صعود زمستانی ستیغ پسندکوه- سیاهکمان- چالون(1374)، نخستین صعود زمستانی ستیغ پسندکوه- مارشنو- نفتچال- چالون(1375)، نخستین گشایش مسیر روی دیواره در زمستان(1379)، نخستین صعود مسیر لهستانیها در زمستان(1380) و…گشایش مسیرهایی دیگر روی دیوارههای شمالی و دیواره نگین. حتی در سالهایی که پناهگاه علمچال سرپا بود،تا جاییکه نگارنده بهیاد میآورد، کوهنوردان فنیکار که صعودهای سریع روی دیوارهی شمالی را باب کردند یا مسیرهایی روی دیواره گشودند(در فاصلهی 1365تا1370) بیشتر در چادر بهسر میبردند تا در پناهگاه که همیشه در فصل شلوغی، پرازدحام و پرسر و صدا بود.
جانپناههای سیاهسنگ و خرسان هم در منطقهی علمکوه مشمول همین وضع هستند. چه آن زمان که کاملاً سرپا و سالم بودند، و چه اکنون که شیشههای پنجرهشان شکسته و درِ آنها خراب است، و در زمستان غیرقابل استفاده و در تابستان زبالهدانی هستند و نقشی در بیشتر کردن تعداد، یا بالا بردن کیفیت برنامههای کوهنوردی نداشتهاند.
قرارگاه ونداربن ، نمونهی بزرگ بی راهه رفتن فدراسیون کوه نوردی در « حمایت » از ورزش کوه نوردی است . با وجود قرارگاه رودبارک، نیازی به تصرف یک هکتار از منابع طبیعی ( البته با مجوز ادارهی منابع طبیعی ) نبود و فقط می توان تصور کرد که فدراسیون با این توهم که « به نفع کوه نوردان است اگر سهمی از منابع طبیعی را برای آنان بگیریم » (و شاید با این پیش بینی که در آینده، زمین گران قیمت شدهی قرارگاه رودبارک را بفروشند؟)، به این کار اقدام کرده است. این قرارگاه، در حریم رودخانهی حفاظت شدهی سردابرود واقع شده و هم ساخت آن و هم پساب های آن قطعا به رودخانه و به تاسیسات مرکز پرورش آزادماهیان کلاردشت آسیب خواهد رساند. این مرکز، در سال 1362 پس از بررسی های میدانی گسترده در مازندران به منظور نجات گونهی در معرض انقراض و بسیار اقتصادی آزاد ماهی، در کلاردشت ( بالاتر از رودبارک ) به بهره برداری رسید. مکان یابی مرکز به گونه ای صورت گرفت که بالاتر از آن هیچ سکونتگاه قابل توجهی نباشد تا آب کاملا سالم رودخانه به مرکز برسد. اما، اکنون قرارگاه فدراسیون، بزرگ ترین ساختمان منفرد در بالادست مرکز یادشده است.
اشکال دیگر قرارگاه این است که معماری آن هیچ تناسبی با منطقه ندارد و هیچ گونه مصالح بوم آورد یا متناسب با پیشینهی کلاردشت در آن به کار نرفته است. و سرانجام این که کشاندن کوه نوردان به کیلومترها بالاتر از رودبارک که مبدا کوه نوردی منطقه بوده است، محروم ساختن بخش قابل توجه اهالی بومی از منافع رفت و آمد کوه نوردان به شمار میآید.
پناهگاه تفتان
این پناهگاه بزرگ دوطبقه را هیات کوه نوردی استان سیستان و بلوچستان، با کمک کوه نوردان منطقه در فاصلهی 1369 تا 1374در ارتفاع 3350 متری جبههی غربی تفتان ساخت. در سال های اخیر، کوهی از زباله در اطراف این پناهگاه رها شده واز همه بدتر این که تیر چراغ برق تا پناهگاه کشیده شده و هتلی چهار طبقه هم ( گویا از سوی استانداری) در حال ساخت در نزدیکی آن است که همچون بسیاری پروژه های دیگر صدها میلیون تومان صرف آن شده و چون بدون پیش بینی های لازم شروع به اجرای آن شده، تاخیر بسیار دارد و قطعا امروزه برای تکمیل آن به پول های بسی بیشتر هم نیاز است. نکته این که شهر خاش که نزدیک ترین شهر به مسیر صعود تفتان است، حتی یک هتل یک طبقه هم ندارد و با این حال آقایان بی آن که فکر کنند این هتل چه کارایی ای دارد و مسایلی مانند زباله و پساب هتل را چگونه و با چه هزینه ای می توانند حل کنند، اقدام به ساخت آن در ارتفاع بالای 3000 متر کرده اند (5). به نظر می رسد که طرح برپا کردن تله کابین هم در سر رییس پیشین هیات بوده و چون او برکنار شده، این طرح و پروژهی ساخت هتل که پیمانکارش نیز او بوده، خوابیده است.
اگر به جای صرف چنین بودجهی گزاف و چنین آسیب رسانی به محیط شکنندهی کوهستان، به توانمندسازی جامعهی محلی و به سازی خانه های سنتی به منظور مهمان پذیر شدن آن ها اقدام می کردند، کاری بس سودمند برای روستاییان منطقه انجام می شد. اما، گرفتن یک پروژهی بزرگ ساخت و ساز، برای کسانی که امکان لابی کردن و قبولاندن آن را به مقام ها دارند ، بسی سودآورتر و ساده تر است!
پناهگاههای دماوند
پناهگاه « بارگاه سوم » در سال 1346 افتتاح و تاکنون چند بار مرمت شده است. ریخت و پاش زباله در اطراف این پناهگاه پر رفت و آمد، و وضع توالت های آن فاجعه بار است. چند سال پیش، فدراسیون کوه نوردی شروع به احداث یک هتل – پناهگاه در نزدیکی این پناهگاه کرد که در جریان ساخت آن پنج نفرهم به علت سقوط بالگرد کشته شدند (20/5/85) . دماوند در سال 1381 از سوی سازمان حفاظت محیط زیست به عنوان « اثر طبیعی ملی » ثبت شده است و از همان سال ها سازمان های غیردولتی طرفدار حفاظت کوهستان (به ویژه دیده بان کوهستان انجمن کوه نوردان ایران) پی گیر ثبت تمامی دامنه های دماوند بوده و سرانجام این پی گیری ها به نوعی به ثمر رسید و در تیرماه 1387 این کوه از سوی سازمان میراث فرهنگی به عنوان اثر ملی – طبیعی به ثبت رسید. عملیات ساختمانی فدراسیون، اگرچه در خارج از حریم تعیین شده توسط سازمان حفاظت محیط زیست در سال 1381 ( تراز ارتفاعی 4500 متر ) انام شده، اما به هر صورت آسیب جدی به منظر طبیعی دماوند وارد کرده است. ضمن آن که فدراسیون در تمام این سال ها، کم ترین پی گیری برای ثبت ملی بلندترین کوه کشور که نماد سرزمینی ما هم هست، نکرد. هتل دماوند، قطعا مشکلات زباله و پساب را در آن ارتفاع تشدید خواهد کرد.
ساخت مسجد در محل « گوسفند سرای احسان » در جبههی جنوبی دماوند در اوایل دههی هفتاد، و کشیدن جاده تا آن جا، نمونهی دیگری است از کارهای دلبخواه که هر شخص «خیر» به خود اجازه می دهد در عرصه های ملی انجام دهد . جاده ای که تا این مسجد کشیده شد، از عوامل مهم رانش دامنه ها و تشدید آلودگی در منطقه است.
پناهگاه سیمرغ در غرب دماوند، نمونهی برجستهی بی راهه رفتن کوه نوردان غیردولتی است؛ کشیدن حدود 16 کیلومتر جاده در جنوب و غرب دماوند که آثار تخریبی بی شمار دارد و موجب شد که دام داران هم جاده را تا گردنهی باشکوه «داغ» ادامه دهند ، فقط یکی از آثار مخرب این پناهگاه بوده است که به دست گروهی از کوه نوردان قدیمی در اوایل دههی هفتاد ساخته شد. شرح بیشتر در این مورد را من در جای دیگر داده ام (6).
پناهگاه ارفه کوه
این پناهگاه را کوه نوردان اهل ساری روی قلهی 2727 متری ارفه کوه مازندران ساخته اند. قاسم منافی از کوه نوردان گروه آرش کمانگیر بابل که در تابستان 87 به قله رفته بود، نوشته است : « … روی قله با صحنه ای دل خراش مواجه شدیم. انبوهی از ریشه های سرو کوهی [ از نوع خزنده : گونه ای ژونیپروس] جهت جهت گرم کردن بخاری پناهگاه، روی قله جمع شده بود … امروزه این پناهگاه مامن چوپانان، شکارچیان و گنج یابان حرفه ای و غیر حرفه ای است که با خیال راحت به تخریب محیط زیست [و میراث فرهنگی] مشغول اند » (7). این پناهگاه، نمونه ای از پناهگاه هایی است که هیچ توجیه منطقی برای ساخت آن وجود ندارد؛ کل زمان لازم برای رسیدن به قله، از دوآب مازندران برای یک گروه متوسط حدود شش ساعت است و دلیلی هم ندارد که کوه نوردی بخواهد روی قله بماند. ضمنا چون این بنا (مانند تقریبا تمام پناهگاه های دیگر ایران) مسوول ندارد و توجیه اقتصادی هم برای گماردن مسوول ندارد، به پناهگاه خوبی برای افراد خلافکار یا ناآگاه بدل شده است.
نتیجهگیری و سخنی با فدراسیون کوه نوردی
بیشتر پناهگاه های ایران را فدراسیون کوه نوردی (با همکاری هیات های تابع) ساختهیا پشتیبان ساخت آن ها بوده است. در این جا روی سخن با این فدراسیون است که مطابق اساسنامهی فدراسیون های ورزشی مصوب 9/3/78 هیات وزیران « بالاترین مرجع ذی صلاح در [این] رشتهی ورزشی» است. چند معیار، کوهنوردی فنی و با ارزش (به لحاظ ورزشی) را از کوهگردیهای همگانی، و نیز از کوهنوردی بیملاحظهیا غیرمسئولانه متمایز میکند:
* نو بودن؛ گشودن مسیرهای نو، اجرای صعود در زمستان برای نخستینبار، اجرای کارهای «ملی » نو، و ….
* سبکبار بودن؛ اجرای صعود با نفرات کم، بدون اتکا به چادرگاه ها و طنابهای ثابت، بدون رفت و برگشت روی مسیر، بدون ثابت گذاری ، بدون اتکا به نیروی باربر. به عبارت دیگر، صعود در کوههای بلند جهان به سبک آلپی (alpine style) و روی دیوارهها و … با « یک حمله» (one push).
* کمتأثیر بودن(low-impact)؛ کوهنوردی با کمترین تأثیر بر محیط طبیعی، سنگ نوردی بدون تغییردادن چهرهی طبیعی صخرهها، کاربرد وسایل فنی که اثر پایداری بر سنگ نمیگذارد… .
* مسئولیتپذیری (responsible climb)؛ تعهد نسبت به محیط زیست، بهجا نگذاشتن زباله و پسماند، احترام به ارزشهای فرهنگی منطقه، حفظ میراثهای کهن کوهستان.
میتوان موردهای دیگری را هم آورد که شاید مستقل از اینها باشد، و بسیاری مواقع با اینها هم پوشانی داشتهباشد. به هر حال، موردهای یادشده پذیرش همگانی یافتهاند و در اعتبار آنها چون و چرایی نیست.
پرسش این است: فدراسیون کوهنوردی، با پناهگاهسازی کدام هدف فنی را دنبال می کند؟ این فدراسیون که مطابق تعریف، نهاد مدیریت ورزش کوهنوردی است و مسئولیت ترویج معیارهای ورزشی و اصولی این رشته را دارد، با بنا کردن استحکامات در کوهستان، در جهت کدام یک از معیارهای یادشده در بالا گام برمیدارد؟
شاید بگویندکه فدراسیون کوهنوردی، با این کار به دنبال جلب همگان به ورزش است، که در اینصورت میتوان گفت فدراسیون از ابتدا راه کوهنوردی را غلط به همگان نشان میدهد و آنچه میکند، ترویج گردش گری و تورگردانی است نه کار فنی. بهعلاوه، فدراسیون ما که همیشه از کمبود بودجه مینالد، با چگونه تشخیصی حجم قابل توجهی از درآمد خود را صرف پناهگاهسازی و کارهای همگانی (بهجای بستر سازی برای کارهای فنی) میکند؟
پینوشت
* در تدوین این مقاله، از نوشته های پیشین خودم، از جمله: مقالهی پناهگاه سازی؛ خدمت به کوه نوردی یا … ؟، گاهنامهی شمارهی 11 گروه کوه نوردان آرش، خرداد 1375 و مقالهی پناهگاه نسازیم!، مجلهی کوه، شمارهی 24، پاییز 1380 و مقالهی ساختن پناهگاه چه ضرورتی دارد، مجلهی صلح سبز، شمارهی 4و3، بهار 1381 و یادداشت هایم در وبلاگ دیده بان کوهستان (15 و 24 مرداد 85 و …) استفاده کرده ام (چند پاراگراف و جمله، عینا نقل شده است).
1) محمدی فر، داوود و ابراهیمی، محمدعلی. تاریخ کوه نوردی ایران، انتشارات سبزان، 1382، ص 335
2) روزنامهی همشهری 26/3/80
3) از جمله: حادثه های شمارهی 24 و 29 و 41 و 42 و 51 و71 و 77 که پرویز حاجی محمدی در گاهنامهی شمارهی 10 انجمن کوه نوردان ایران ، شهریور 1383 ذکر کرده و سرجمع شامل 14 مورد مرگ می شود. و همچنیننگاه کنید بهماجرای گم شدن ابوالفضل عظیمی ، کوه نورد بسیار باتجربه وکاملا آشنا به توچال، در گاهنامهی شمارهی 14 انجمن کوه نوردان ایران، پاییز 1386.
4) نگاه کنید به پناهگاه ها و جان پناه های کوه نوردی ایران انتشارات فدراسیون کوه نوردی جمهوری اسلامی ایران، بهار 1382
5) با سپاس از آقای نجارپیشه ، مسوول دفتر نمایندگی انجمن کوه نوردان ایران در زاهدان که اطلاعات مربوط به وضع پناهگاه در چند سال اخیر را به من داده اند.
6) مجلهی صلح سبز، نشریهی جبههی سبز ایران، شمارهی 4و3، مقالهی در غرب دماوند پناهگاه نسازیم !
7) گاهنامهی داخلی گروه آرش کمانگیر بابل، شمارهی هفت، تابستان 87، ص 21
نوشته شده در اردیبهشت 1388